سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یاد باد آن روزگاران


ساعت 9:39 صبح دوشنبه 90/2/19

بنام خدا. سلام دوستان گرامی
بعد از آموزشی عمومی که هفتم اسفند 66 شروع شد و آموزش تخصصی مخابرات در اوایل اردیبهشت ماه 67 ما را به جبهه مهران بردند. چند نفر دانشجوی الکترونیک و مخابرات دانشگاه مشهد دو نفر دانشجوی متالوژی از مرکز انقلاب اسلامی تهران و من دانشجوی ریاضی- تحقیق در عملیات دانشگاه علم و صنعت! برای اولین بار بود که به جبهه می آمدیم. خورشید داشت غروب می کرد از  پل روی رودخانه کنجانچم که جنب ارتفاعات کله قندی بود گذشتیم. پاسداری که ما را به جبهه می برد گفت این کله قندی است. نام ارتفاعات را چند بار قبلا از رادیو و تلویزیون شنیده بودم چند دقیقه بعد مقابل قرار گاه تاکتیکی بعد از مهران بودیم. مهرانی در کار نبود بجز یک دیوار که طاق ضربی باعث نگهداریش شده بود واقعا چون یک دشت با خاک یکسان شده بود. مقایل قرارگاه منتظر بودیم. ترس حضور در حبهه برای اولین بار در چشم همه هویدا بود. یکی از بچه های الکترونیک که بسیار سفید رو و موهای بلوندی داشت،  بدجوری دمق بود و با کسی حرف نمی زد. چند لحظه بعد جوانی با ریش نسبتا کوتاه به کنار تویوتای حامل ما آمد و گفت کی بامن میا!! همه به هم نگاه می کردند باید یکی انتخاب می کرد یا انتخاب می شد. من ازش بدم نیامد دل به دریا زدم و گفتم من باد میام. گفت پتوهات را بردار و پیاده شو. خورشید غروب کرد و من از ماشین پیاده شدم و از بچه ها خداحافظی کردم. به من گفت شانس آوردی می برت توپخانه 105 میلیمتری! گفتم بقیه را کجا می برند گفت احتمالا خط یک 5 کیلومتری جلوتر!  باید از قرار گاه تا توپخانه که سه کیلومتری می شد راپیاده می رفتیم. در بین راه فهمیدم که اهل همدان است نامش حسین کندری بود تا کلاس 9 درس خوانده بود و سرباز 23 ماه خدمت و بخاطر وظیفه شناسی و خدمت خوب مسئول مخابرات توپخانه 105 بود. رشته ام را پرسید و گفت از ریاضی خوشش نیامده و نمره های خوبی نگرفته. شب شده بود که به مقر توپخانه رسیدیم. مرا به پیش فرمانده توپخانه برد.  نامش آقای قیاسی بود و فکر کنم اهل آبدانان بود و مرد خوبی به نظر می رسید اما حدودا 24 سال بیشتر نداشت. موهای قرمز و چشم های سبز چهرهای سینمایی به او بخشیده بود. چهار عدد توپ 105  میلیمتری در کنار  رود خانه کنجانچم و حدودا 8 سنگر که درهای آنان پشت به جبهه و رو به مهران و توپها  بود تا خط اول فاصله چندانی نداشتیم اما از تیر مستقیم یا خمپاره های دشمن خبری نیود و این آرامش همه را به دلشوره انداخته بود. سنگر ما تمام دیوارهایش را  پتو زده بودند حتی سقف را . می گفتند این باعث می شود که از گزند رتیلها که از بالا روی سرمان می افتند در امان باشیم. هوا دم کرده بود. از ساکم مجله فیلم را بیرون آوردم زیرا هنوز برق روشن بود و مقداری خواندم که قیاسی وارد شد و مجله را گرفت بعد دیدم جلد آن را پاره کرده و پوستر فیلم خسرو سینایی را که عکس خانم سهلا میر بختیار بود را در آورده و به دیوار سنگر چسبانده. برای منی که مجله فیلم را صحافی می کردم و از شماره یک تا 100 را هنوز دارم خیلی غیرمنتظره بود. اما آنان مجله را مثل روزنامه نگاه می کردند. ساعت 10 خاموشی بود و همه پشه بند داشتند و من از هجوم پشه های رودخانه دو تا پتو بروی خویش انداخته بودم و باز نیش می زدند. تا صبح نخوابیدم و صورتم قرمز شده بود چون عادت ندارم سرم را زیر پتو ببرم... ادامه دارد اگر وقت کنم. یا حق


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
193
:: بازدید دیروز ::
39
:: کل بازدیدها ::
368252

:: درباره من ::

یاد باد آن روزگاران

علی محمد نظری
من اگر وقت داشتم بیشتر می نوشتم. اینجا حدیث نفس است. نوشتن در باره خویشتن است و شاید در باره دنیایی که در آن بسر می بریم.

:: لینک به وبلاگ ::

یاد باد آن روزگاران

::پیوندهای روزانه ::

:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

آتش، قیصر امین پور . آملا عباس، قره بنیاد . اعراف . امام حسین (ع)، محرم، آیه اله بروجردی . اولین روز دبستان . بابا شهباز . بلاگفا. دفتر ایام . پرویز شهریاری . حج، عید قربان . حضرت ابوالفضل، نوحه سرایی . حضرت داود (ع) . حمید مصدق، سیب . دماوند . دماوند، راسوند، سفیدخانی . دماوند، کوهنوردی . دوره گرد . دیوار کعبه . ربنای شجریان . رسمی قطعی . رمی جمرات. بلعام بن باعور، . رمی جمره- ابراهیم خلیل الله . روستای سیدون . سرمین منی، مشعر، عزفات، حج . سیل، روستای سیدون . شهید ابراهیم نظری، ابراهیم همت، ابراهیم حاتمی کیا . شیخ اصلاحات، میرحسین، انتخابات 22 خرداد . شیخ صنعان . عاشقی، نماز شب . عشق پیری . عمره مفرده . عید رمضان . کتاب قانون، پرویز پرستویی مازیار میری . گوزن ها، مسعود کیمیایی . گوسفند سرا. دماوند . لجور . ماه رجب، . محمد رضا مجیدی . نوروز . هوشنگ ابتهاج . یزد، شیرکوه، دکتر محمد مشتاقیون .

:: آرشیو ::

گل های مکزیک
نقد فیلم
سیاسی
مذهبی
شعر
شخصیت ها
خاطرات
داستان
اجتماعی
سفرنامه
آبان 90
مهر 90
شهریور 90
مرداد 90
تیر 90
اردیبهشت 90
اسفند 89
دی 89
آذر 89
آبان 89
آذر 84
آذر 90
دی 90
اسفند 90
بهمن 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
خرداد 91
تیر 91
شهریور 91
مرداد 91
دی 91
آذر 91
بهمن 91
اسفند 91
فروردین 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
خرداد 93
اردیبهشت 93
تیر 93
مرداد 93
مهر 93
دی 93
اردیبهشت 94
اسفند 93
خرداد 94
شهریور 94
دی 94
بهمن 94
خرداد 95
اسفند 94
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
مهر 2
آبان 2

:: اوقات شرعی ::

:: لینک دوستان من::

.: شهر عشق :.
بوی سیب BOUYE SIB
انا مجنون الحسین
گزیده ای از تاریخ تمدن جهان باستان (ایران، مصر‍، یونان
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
مکتوب دکتر مهاجرانی
یاداشت های یک دانشجوی ریاضی
حاج علیرضا
سهیل
حیاط خلوت
بانو با سگ ملوس(فرشته توانگر)
صد سال تنهایی(هنگامه حیدری)
یادداشت های یک دانشجوی ریاضی(محسن بیات)
پردیس( حسین باقری)
دستنوشته های بانو

:: لوگوی دوستان من::




::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: خبرنامه وبلاگ ::